همه تن چشم شدم. دنبال ID تو گشتم.
شوق دیدار تو لبریز شد از Case وجودم.
شدم آن User دیوانه که بودم.
وسط صفحه دسکتاپ، ROOM ياد تو درخشيد
DING صد پنجره پيچيد
....
خدایا پس چرا من زن ندارم؟
زنی زیبا و سیمین تن ندارم؟ دوتا زن دارد این همسایه ما همان یک دانه را هم من ندارم آزانس ملکی امشب گفت به من: ..... |
خدایی که اول تو را از لجن و بعداً مرا از لجن آفرید !
برای من انواع گیسو و موی برای تو قدری چمن آفرید !
مرا شکل طاووس کرد و تورا شبیه بز و کرگدن آفرید
..........
| |
ای که بر وبلاگ من کردی گذر
|
| |
ای که بر وبلاگ من کردی گذر
|
| |
ای که بر وبلاگ من کردی گذر
|
دخترکی نو گل باغ شباب
شد زن یک مرد مقدس مآب
مومنی از شخص علی شیعه تر
یک خر کامل، نه، که رحمت به خر
کرده فرو شست به سوراخ دین
مته به خشخاش ولاالضالین
در شب حجله عوض بوس و ناز
رفت به یک گوشه و شد در نماز
بعد دو ساعت خم و دولا شدن
پشتک و وارو زدن و تا شدن
دست به تسبیح شد و در دعا
ذکر و مناجات و خدایا خدا
بعد دعا آمد و بنشست او
لیک نه پهلوش، که در روبرو
گفتگو آغاز شد از هر دو سو
دخترک از پیچش مو، او ز مو (1)
دخترک از عشق سخن ساز کرد
مرد در توبه بر او باز کرد
دخترک از گرمی احساس خویش
مردکه از غاشیه و مار و نیش
این یکی از یاس گل سرنوشت
آن یکی از حوری و جوی بهشت
این یکی از گیسوی چون ریسمان
آن دگری بافت به هم آسمان
این یک از آداب زفاف و نکاح
آن یک از ادعیه ی در مستراح
این ز هم آغوشی روی تشک
آن یکی از مسئله ی سهو و شک
این یکی از بوسه و حس شروع
آن دگری هی ز اصول و فروع
این یکی از سینه ی همچون هلو
آن یکی از غسل بدل از وضو
این یکی از قامت دلجوی یار
آن یکی از جبر و یا اختیار
دختره در غمزه و ناز و کشش
مرد پی شک سه و پنج و شش
دختره در ولوله و التهاب
آن دگری هی به سوال و جواب
تا که از آن وضع غلاظ و شداد
دختره طاقت ز کف خویش داد
گفت که : تو شوی منی بی شعور؟
یا چو نکیر آمده ای توی گور
محکمه ی مسلم و گبر است این
یا که شب اول قبر است این
خانه ی ما مدرسه انگاشتی
حجله ی ما حجره تو پنداشتی
خیز و طلاقم ده و راحت بگیر
بعد برو پاک و مجرد بمیر
( 1 - تو مو می بینی و من پیچش مو / تو ابرو من اشارت های ابرو )
من ندارم زن و از بی زنیم دلشادم
از زن و غر زدن روز و شبش آزادم
نه کسی منتظرم هست که شب برگردم
نه گرفتم دل و نه قلوه به جایش دادم
زن ذلیلی نکشم هیچ نه در روز و نه شب
نرود از سر ذلت به هوا فریادم
“هر زنی عشق طلا دارد و بس٬ شکی نیست”
نکته ای بود که فرمود به من استادم
هر کسی حرف مرا خبط و خطا می خواند
محض اثبات نظرهای خودم آمادم(!)
زن نگیر – از من اگر می شنوی- عاقل باش!
مثل من باش که خوشبخت ترین افرادم
مادرم خواست که زن گیرم و آدم گردم
نگرفتم زن و هرگز نشدم من آدم!
هیچ کس نیست که شیرین شود از بهر دلم
الغرض زن که گرفتی نزنی داد که: “من
از چه رو در ته این چاه به رو افتادم؟”
تعداد صفحات : 2